|
دسته ی اول، ماهیهای کپور هستند که همیشه ماهی های قربانی اند، زیرا پیوسته توسط دیگر ماهی ها خورده می شوند. در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسان ها نیز چنین هستند؛ یعنی برخی از انسان ها در زندگی خود نقش ماهی کپور را بازی میکنند. آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.
دسته ی دوم: کوسه ماهی ها هستند که روش (برنده- بازنده) را به کار می گیرند. برای اینکه من برنده شوم تو باید بازنده باشی و این کار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد. برای کوسه ماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب می آید. هر ماهی یک وعده ی غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم یا حداقل در زندگی حرفه ای یا شخصی خود با کوسه هایی برخورد کرده باشیم.
دنیای سازمانها و دنیایی که ما در آن کار میکنیم از دیرباز دنیای کوسه ها تلقی میشود که گاه صحبت از کارکنانی میشود که برای رسیدن به مقام های بالا یکدیگر را میدرند. در دنیای پر رقابت امروز، حتی سازمانها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمانهای دیگر حمله میکنند. به طور خلاصه انسان هایی رامی توان یافت که کم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده- بازنده هستند.
دسته ی سوم: نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفینها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه ی همکاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده-برنده را برگزیده است.
دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی میکند. او هیچ کمبودی ندارد و می خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، 4دلفین دیگر او را همراهی میکنند تا خود را به گروه برساند. داستان های زیادی نیز وجود دارد که در آنها دلفین ها جان انسان ها را نجات داده اند. پژوهش های انجام شده در "ساندیهگو" نشان داده است که دلفینها علاوه بر داشتن روحیه ی همکاری بسیار باهوش هستند. حتی برخی از پژوهشگران آنها را باهوش ترین موجودات روی زمین دانستهاند.
تحقیق زیر روحیه ی همکاری و روشهای برنده-بازنده و برنده-برنده را به خوبی آشکار می سازد. در ساندیهگو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در یک استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسه ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین ها حمله ور شدند.
دلفین ها فقط می خواستند با آنها بازی کنند، ولی کوسهها بی وقفه به آنها حمله میکردند. سرانجام دلفین ها به آرامی کوسه ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه ها حمله می کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دندههایش میکوبیدند و آنها را می شکستند. به این ترتیب کوسه ها یکی بعد از دیگریکشته می شدند. پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می کردند در استخر دیده شدند.
ارتباط هدایت شده در جهت راه حلها، تمایزهای پرباری را برای روشن کردن زندگی حرفهای و شخصی ارائه میدهد. کوسه تمایزی انجام نمیدهد. در دنیای او برای برنده شدن، دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفینها بسیار انعطاف پذیرند، زیرا در دنیایی سرشار از تشخیص های پربار زندگی می کنند.
بیایید یک بار دیگر ماجرای استخر ساندیهگو را مرور کنیم. وقتی یک کوسه با یک دلفین روبهرو می شود چه اتفاقی میافتد؟ کوسه حمله می کند، چون روش ارتباطی او برنده-بازنده است ولی دلفین با انعطاف پذیری خاص خود فرار می کند و می گوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی می کنم. در دریا برای همه به اندازه کافی غذا هست، پس بیا با هم بازی و همکاری کنیم. کوسه دوباره حمله می کند و دلفین فرار می کند. کوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگ نظری ندارد، بنابراین مجددا حمله می کند. دلفین که می بیند دیگر چارهای ندارد می گوید: "من آنقدر انعطاف پذیری دارم که در موقع مناسب به یک کوسه تبدیل شوم، پس حالا آماده ی رویارویی باش. اگر به طور تصادفی، کوسه آنقدر هوش داشته باشد که بفهمد حریف دلفین نمیشود و بخواهد در بازی و همکاری با او شرکت کند، دلفین به راحتی او را میبخشد و طوری با او رفتار میکند که انگار یک دلفین است.
تاکید کتاب راهبرد دلفینی این است که "روحیه ی انعطاف پذیری و همکاری دلفینی می بایستی در همه ادارات، سازمانها، موسسات، مدارس، خانواده ها وحتی زوج ها تعمیم یابد، زیرا همه ی ما در سطوح مختلف دلفین هایی بالقوه هستیم و برای پایان دادن به مسائل ناخوشایند از انعطاف پذیری لازم برای تبدیل شدن به یک کوسه برخورداریم، ولی این کار باعث نمی شود که دوباره به روحیه ی دلفینی خود بازنگردیم."