پائولو کوئلیو (Paulo Coelho) در سال 1947، در شهر ریودوژانیرو در کشور برزیل، در خانواده ای متوسط به دنیا آمد (+). پدرش پدرو، مهندس بود و مادرش، لیژیا، خانهدار. در هفت سالگی، به مدرسهی عیسویهای سن ایگناسیو در ریودوژانیرو رفت و تعلیمات سخت و خشک مذهبی، تاثیر بدی بر او گذاشت. اما این دوران تاثیر مثبتی هم بر او داشت. در راهروهای خشک مدرسه ی مذهبی، آرزوی زندگیاش را یافت؛ او میخواست نویسنده شود. بعد از این که پائولو این موضوع را با مادرش در میان گذاشت، مادرش به او پاسخ داد: "عزیزم، پدرت مهندس است، او مردی منطقی با دیدگاهی معقول نسبت به جهان است. اما آیا واقعا می دانی نویسنده بودن چه معنایی دارد؟" پس از کمی بررسی، پائولو به این جمع بندی رسید که یک نویسنده "همیشه عینک می زند و هرگز موهایش را شانه نمی کند و وظیفه و تعهدی دارد که هرگز توسط هم نسل هایش درک نشود!". او اولین جایزهی ادبی خود را در مسابقهی شعر مدرسه به دست آورد. مدتی بعد، برای روزنامه ی دیواری مدرسه ی خواهرش سونیا، مقالهای نوشت که آن مقاله هم جایزه گرفت.
والدین پائولو برای آینده ی پسرشان نقشه های دیگری داشتند. آنها میخواستند او مهندس شود. پس، سعی کردند شوق نویسندگی را در او از بین ببرند. اما فشار آنها، و بعد آشنایی پائولو با کتاب مدار راس السرطان اثر هنری میلر، روح طغیان را در او برانگیخت و باعث شد پا بر روی خواسته های خانواده بگذارد. درون گرایی و مخالفت او با نظر خانواده اش، سبب شد که پدرش رفتار او را ناشی از بحران روانی بداند و به همین دلیل پائولو تا 17 سالگی، دو بار در بیمارستان روانی بستری شد و بارها تحت درمان الکترو شوک قرار گرفت. (+)
کمی بعد، پائولو با گروه تئاتری آشنا شد و همزمان، به روزنامهنگاری روی آورد. از نظر طبقه ی متوسطِ راحت طلبِ آن دوران، تئاتر سرچشمه ی فساد اخلاقی بود. پدر و مادرش که ترسیده بودند، قول خود را شکستند، آنها گفته بودند که دیگر پائولو را به بیمارستان روانی نمی فرستند، اما به این بهانه او برای بار سوم در بیمارستان بستری شد. اما با تشخیص روان پزشک مبنی بر دیوانه نبودن، وی سرگشته تر و آشفته تر از قبل، از بیمارستان مرخص شد و عمیقا در دنیای درونی خود فرو رفت، هر چند گفته می شود او در هر سه بار از بیمارستان فرار کرده است. پائولو بعدها این گونه به این موضوع اشاره کرد که "این طور نبود که آنها می خواستند مرا آزار دهند، اما آنها نمی دانستند چه باید بکنند... آنها این کار را نکردند که مرا نابود کنند، آنها می خواستند مرا نجات دهند".
پائولو، سی سال پس از این تجربه، کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد را نوشت. پائولو خود میگوید: "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، درسال 1998 در برزیل منتشر شد. تا ماه سپتامبر، بیش از 1200 نامه ی الکترونیکی و پستی دریافت کردم که تجربه های مشابهی را بیان می کردند. در ماه اکتبر، بعضی از مسایل مورد بحث دراین کتاب از جمله افسردگی، حملات هراس و خودکشی در کنفرانسی ملی مورد بحث قرار گرفت. در 22 ژانویه ی سال بعد، سناتور ادواردو سوپلیسی، قطعاتی ازکتاب مرا در کنگره خواند و توانست قانونی را به تصویب برساند که ده سال تمام، در کنگره بلاتکلیف مانده بود؛ قانون ممنوعیت پذیرش بی رویه ی بیماران روانی در بیمارستان ها".
پائولو پس از این دوران، بنا به خواست پدر و مادرش دوباره به تحصیل روی آورد و در رشته ی قانون ثبت نام کرد. به نظر می رسید او میخواهد راهی را ادامه دهد که پدر و مادرش برایش در نظر گرفته اند و رویای نویسنده شدن را فراموش کند. اما یک سال بعد، دانشگاه را رها کرد و دوباره به تئاتر روی آورد. این اتفاق در دهه ی 1960 روی داد، درست زمانی که جنبش هیپی، در سراسر جهان گسترده بود. این موج جدید، در برزیل نیز ریشه دواند و رژیم نظامی برزیل، آن را به شدت سرکوب کرد. پائولو موهایش را بلند می کرد و برای اعلام اعتراض، هرگز کارت شناسایی با خود حمل نمی کرد. او شیوه ی زندگی اش را کاملا تغییر داد و زندگی جدیدش را به عنوان یک هیپی آغاز نمود؛ مسافرت در سراسر آمریکای جنوبی، آفریقای شمالی، مکزیک و اروپا و غوطه ور شدن در فرهنگ مواد مخدرِ دهه ی 1960. شوق نوشتن، او را به انتشار نشریه ای واداشت که تنها دو شماره از آن منتشر شد. در همین هنگام، رائول سِی شاس آهنگساز، از پائولو دعوت کرد تا شعر ترانه های او را بنویسد. اولین صفحه ی موسیقی آنها با موفقیت چشم گیری روبرو شد و پانصد هزار نسخه از آن به فروش رفت. این اولین بار بود که پائولو پول زیادی به دست می آورد. این همکاری تا سال 1976، تا پیش از مرگ رائول ادامه یافت. پائولو بیش از شصت ترانه نوشت و با هم توانستند صحنه ی موسیقی راک برزیل را تکان بدهند. (+)
در سال 1973، پائولو و رائول، عضو انجمن دگراندیشی ای شدند که بر علیه ایدئولوژی سرمایه داری تاسیس شده بود. به دفاع از حقوق فردی هر شخص پرداختند و حتی برای مدتی، به جادوی سیاه روی آوردند. پائولو تجربه ی این دوران رادر کتاب والکیری ها به روی کاغذ آورده است. در این دوران، انتشار کرینگ ها راشروع کردند. کرینگ ها، مجموعهای از داستان های مصور آزادی خواهانه بود. در سال 1974 دیکتاتوری برزیل، که از ده سال قبل حکومت را در دست گرفته بود، این مجموعه را خرابکارانه دانست و پائولو و رائول را به زندان انداخت. رائول خیلی زود آزاد شد، اما پائولو مدت بیش تری را در زندان ماند، زیرا او را مغز متفکر این اعمال آزادی خواهانه می دانستند. مشکلات او به همین جا ختم نشد، دو روز پس از آزادی، دوباره در خیابان بازداشت شد و او را به شکنجه گاه نظامی بردند. خود پائولو معتقد است که با تظاهر به جنون و اشاره به سابقه ی سه بار بستری اش در بیمارستان روانی، از مرگ نجات یافته است. وقتی شکنجه گران در اتاقش بودند، شروع به خودزنی کرده و سرانجام از شکنجه ی او دست کشیده و آزادش کردند.
این تجربه اثر عمیقی بر او گذاشت. پائولو در بیست و شش سالگی به این نتیجه رسید که به اندازه ی کافی زندگی کرده و دیگر می خواهد طبیعی باشد. شغلی در یک شرکت تولید موسیقی به نام پلی گرام یافت و همان جا با زنی آشنا شد که بعد با او ازدواج کرد. آنها سال 1977 به لندن رفتند و پائولو ماشین تایپی خرید و شروع به نوشتن کرد. اما موفقیت چندانی به دست نیاورد. سال بعد به برزیل بازگشت و مدیر اجرایی شرکت تولید موسیقی دیگری به نام سی بی سی شد. اما این شغل فقط سه ماه طول کشید. سه ماه بعد، همسرش از او جدا شد و از کار هم اخراج شد.
مدتی بعد دوستی قدیمی به نام کریستینا اویتیسیکا را ملاقات کرد که منجر به ازدواج آنها شد که هنوز با هم زندگی می کنند. این زوج برای ماه عسل به اروپا رفتند و در همین سفر، از اردوگاه مرگ داخائو هم بازدید کردند. در داخائو، اشراقی به پائولو دست داد و در حالت اشراق، مردی را دید. دو ماه بعد، در کافه ای در آمستردام، با همان مرد ملاقات کرد و زمان درازی با او صحبت کرد. این مرد که پائولو هرگز نامش را نفهمید، به او گفت دوباره به مذهب خودش بازگردد و اگر به جادو هم علاقهمند است، به جادوی سفید روی بیاورد. همچنین به پائولو توصیه کرد جاده ی سانتیاگو، یک جاده ی زیارتیِ دوران قرون وسطی، را طی کند.
در سال 1986، پائولو جاده ی 500 مایلی سانتیاگو دِ کامپوستِلا در شمال غربی اسپانیا را پیاده طی نمود که نقطه ی عطفی در زندگی او بود. در طی مسیر پائولو حال بیداری معنوی ای را تجربه کرد که آن را در کتاب زیارت سرزمین مقدس توصیف نموده است. پائولو در مصاحبه ای در همان سال اظهار داشت: "من از آن چه که انجام می دادم بسیار خوشحال بودم. من کارهایی می کردم که به من غذا و آب می داد، من کار می کردم، من کسی را داشتم که عاشقش باشم، من پول داشتم، اما من رویایم را برآورده نمی کردم. رویای من نویسندگی بود، و هنوز هم هست". از آن پس پائولو شغل پر درآمد خود را به عنوان ترانه سرا رها کرد و تمام وقت به دنبال نوشتن رفت.
پائولو، یک سال بعد از این سفر زیارتی، درسال 1987، اولین کتابش خاطرات یک مغ را نوشت. این کتاب به تجربیات پائولو در طول این سفر می پردازد و به اتفاقات خارق العاده ی زیادی اشاره می کند که در زندگی انسان های عادی رخ می دهد. یک ناشر کوچک برزیلی این کتاب را چاپ نمود و فروش نسبتا خوبی داشت، اما با اقبال کمی از سوی منتقدان روبرو شد.
پائولو درسال 1988، کتاب کاملا متفاوتی نوشت؛ کیمیاگر. این کتاب کاملا نمادین بود و کلیه ی مطالعات یازده ساله ی پائولو را درباره ی کیمیاگری، در قالب داستانی استعاره ای خلاصه می کرد. در ابتدا تنها نهصد نسخه از این کتاب فروش رفت و ناشر امتیاز کتاب را به پائولو بازگرداند.
پائولو دست از تعقیب رویایش نکشید. فرصت دوباره ای دست داد، با ناشر بزرگتری به نام روکو آشنا شد که از کار او خوشش آمده بود. درسال 1990، کتاب بریدا رامنتشر کرد که در آن درباره ی عطایای هر انسان صحبت می کرد. این کتاب با استقبال زیادی مواجه شد و باعث شد کیمیاگر و خاطرات یک مغ نیز دوباره مورد توجه قرار بگیرند. در مدت کوتاهی، هر سه کتاب در صدر فهرست کتاب های پر فروش برزیل قرار گرفت. کیمیاگر، رکورد فروش تمام کتاب های تاریخ نشر برزیل را شکست و حتی نامش درکتاب رکوردهای گینس نیز ثبت شد. در سال 2002، معتبرترین نشریه ی ادبی پرتغالی به نام ژورنال دِ لتراس، اعلام کرد که فروش کیمیاگر، از هر کتاب دیگری در تاریخ زبان پرتغالی بیش تر بوده است.
در ماه مه 1993، انتشارات هارپر کالینز، کیمیاگر را با تیراژ اولیه ی پنجاه هزار نسخه منتشر کرد. در روز افتتاح این کتاب، مدیر اجرایی انتشارات هارپر کالینز گفت: "پیدا کردن این کتاب، مثل آن بود که آدم صبح زود، وقتی همه خوابند، برخیزد و طلوع خورشید را نگاه کند. کمی دیرتر، دیگران هم خورشید را خواهند دید". ده سال بعد، درسال 2002، مدیر اجرایی هارپر کالینز به پائولو نوشت: "کیمیاگر یکی از مهم ترین کتاب های تاریخ نشر ما شده است". موفقیت کیمیاگر در ایالات متحده، آغاز فعالیت بین المللی پائولو بود. تهیه کنندگان متعددی از هالیوود، علاقه ی زیادی به خرید امتیاز ساخت فیلم از روی این کتاب نشان دادند و سرانجام، شرکت برادران وارنر درسال 1993، این امتیاز را خرید. پیش از انتشار کیمیاگر در آمریکا، چند ناشر کوچک در اسپانیا و پرتغال، آن را منتشر کرده بودند. اما این کتاب تا سال 1995، در فهرست کتاب های پر فروش اسپانیا قرار نگرفت. هفت سال بعد، درسال 2001، اتحادیه ی ناشران اسپانیا اعلام کرد که کیمیاگر از پر فروش ترین کتاب های اسپانیاست. پلنتا ناشر اسپانیایی پائولو، در سال 2002 مجموعه ی آثار پائولو را منتشر کرد. فروش آثار پائولو در پرتغال، بیش از یک میلیون نسخه بوده است.
در سال 1993، مونیکا آنتونس که از سال 1989، بعد از خواندن اولین کتاب کوئلیو با او همکاری میکرد، بنگاه ادبی سنت جوردی را در بارسلون تاسیس کرد تا به نشر کتاب های پائولو نظم ببخشد. در ماه مهِ همان سال، مونیکا کیمیاگر را به چندین ناشر بین المللی معرفی کرد. اولین کسی که این کتاب را پذیرفت، ایوین هاگن، مدیر انتشارات اکس لیبرس از نروژ بود. کمی بعد، آن کاریر ناشر فرانسوی برای مونیکا نوشت: "این کتاب فوق العاده است و تمام تلاشم را می کنم تا در فرانسه موفق شود". در سپتامبر سال 1993، کیمیاگر در صدر کتاب های پر فروش استرالیا قرار گرفت. در آوریل سال 1994، کیمیاگر در فرانسه منتشر شد و با استقبال عالی منتقدان و خوانندگان مواجه شد و در فهرست پر فروش ها قرار گرفت. کمی بعد، کیمیاگر پر فروش ترین کتاب فرانسه شد و تا پنج سال بعد، جای خود را به کتاب دیگری نداد. بعد از موفقیت خارق العاده در فرانسه، کوئلیو راه موفقیت را در سراسر اروپا پیمود و پدیده ی ادبی پایان قرن بیستم دانسته شد. از آن هنگام، هر یک ازکتاب های پائولو کوئلیو که در فرانسه منتشر شده، بی درنگ پر فروش شده است. حتی در یک دوره، سه کتاب کوئلیو هم زمان در فهرست ده کتاب پر فروش فرانسه قرار داشت.
انتشار کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم در سال 1994، موفقیت بین المللی پائولو را تثبیت کرد. در این کتاب، پائولو درباره ی بخش مادینه ی وجودش صحبت کرده است. در سال 1995، کیمیاگر در ایتالیا منتشر شد و فروش بی نظیری داشت. سال بعد، پائولو دو جایزهی مهم ادبی ایتالیا، جایزه ی بهترین کتاب سوپر گرینزا کاور و جایزه ی بینالمللی فلایانو را دریافت کرد.
در سال 1996، انتشارات ابژتیوای برزیل، حق امتیاز کتاب کوه پنجم را خرید و یک میلیون دلار پیش پرداخت داد. این رقم، بالاترین مبلغ پیش پرداختی است که تا کنون به یک نویسنده ی برزیلی پرداخت شده است. همان سال، پائولو نشان شوالیه ی هنر و ادب را از دست فیلیپ دوس بلازی، وزیر فرهنگ فرانسه دریافت کرد. دوس بلازی دراین مراسم گفت: "تو کیمیاگرِ هزاران خواننده ای. کتاب های تو مفیدند، زیرا توانایی ما را برای رویا دیدن و شوق ما را برای جست و جو تحریک می کنند".
پائولو درسال 1996، به عنوان مشاور ویژه ی برنامه ی همگرایی روحانی و گفت و گوی بین فرهنگ ها برگزیده شد. همان سال، انتشارات دیوگنسِ آلمان، کیمیاگر را منتشر کرد. نسخه ی نفیس آن شش سال تمام در فهرست کتاب های پر فروش نشریه ی اشپیگل قرار داشت و در سال 2002، تمام رکوردهای فروش آلمان را شکست.
در نمایشگاه بین المللی فرانکفورت در سال 1997، ناشران پائولو با همکاری انتشارات دیوگنس و موسسه ی سنت جوردی، یک میهمانی به افتخار پائولو کوئلیو برگزار کردند و در آن، انتشار سراسری و بینالمللی کتاب کوه پنجم را اعلام کردند. در ماه مارس 1998، نمایشگاه بزرگی در پاریس برگزار شد و کتاب کوه پنجم به زبانهای مختلف و توسط ناشران کشورهای مختلف، منتشر شد. پائولو هفت ساعت تمام مشغول امضا کردن کتاب هایش بود. همان شب، میهمانی بزرگی به افتخار او در موزه ی لوور برگزار شد که مشاهیر سراسر جهان درآن میهمانی شرکت داشتند.
پائولو در سال 1997، کتاب مهمش کتاب راهنمای رزم آور نور را منتشر کرد. این کتاب، مجموعه ای از افکار فلسفی اوست که به کشف رزم آور نورِ درون هر انسان کمک می کند. این کتاب، تا کنون کتاب مرجع میلیون ها خواننده شده است. بومپیانی ناشر ایتالیایی اولین ناشری بود که آن را منتشر کرد و با استقبال زیادی مواجه شد.
در سال 1998، باکتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، به سبک روایی داستان سرایی بازگشت و مورد استقبال منتقدان ادبی قرار گرفت. در ژانویهی سال 2000، اومبرتو اکو، فیلسوف، نویسنده و منتقد ایتالیایی، در مصاحبه ای با نشریه ی فوکوس گفت: "من از آخرین رمان کوئلیو خوشم آمد. تاثیر عمیقی بر من گذاشت". سینئاد اوکانر در هفته نامه ی ساندی ایندیپندنت گفت: "ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، شگفت انگیزترین کتابی است که خواندهام".
پائولو درسال 1998، تور مسافرتی موفقی را پشت سر گذاشت. در بهار به دیدار کشورهای آسیایی رفت و در پائیز از کشورهای اروپای شرقی دیدن کرد. این سفر از استانبول آغاز و به لاتویا ختم شد.
در ماه مارس سال 1999، نشریه ی ادبی لیر، پائولو کوئلیو را دومین نویسنده ی پر فروش جهان، در سال 1998 اعلام کرد. در سال 1999، جایزه ی معتبر کریستال را از انجمن جهانی اقتصاد دریافت کرد و داوران اعلام کردند: "پائولو کوئلیو، با استفاده از کلام، پیوندی میان فرهنگ های متفاوت برقرار کرده، که او را سزاوار این جایزه میسازد". در سال 1999، دولت فرانسه، نشان لژیون دونور را به او اهدا کرد. همان سال، پائولو کوئلیو با کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، در نمایشگاه کتاب بوئنوس آیرس شرکت کرد. رسانه ها شگفت زده شدند، در میان آن همه نویسندگان برجسته ی آمریکای لاتین، استقبالی که از پائولو کوئلیو بود، بی نظیر بود. مطبوعات نوشتند: "مسئولانی که از 25 سال پیش در این نمایشگاه کتاب کار می کرده اند، ادعا می کنند که هرگز چنین استقبالی ندیده اند، حتی در زمان حیات بورخس. خارق العاده بود، مردم از چهار ساعت پیش از شروع مراسم، پشت درهای نمایشگاه تجمع کردند و مسوولان نمایشگاه اجازه دادند که آن روز، نمایشگاه به طور استثنا چهار ساعت دیرتر تعطیل شود".
در ماه مه 2000، پائولو به ایران سفر کرد (+). او اولین نویسنده ی غیر مسلمانی بود که بعد از انقلاب سال 1357، به ایران سفر می کرد. او از سوی مرکز بین المللی گفت و گوی تمدنها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ناشر ایرانی اش، کاروان، دعوت شده بود. پائولو با انتشارات کاروان قرارداد همکاری بست و با توجه به این که ایران معاهده ی بین المللی کپیرایت را امضا نکرده است، او اولین نویسنده ای بود که رسما از ایران حق التالیف دریافت می کرد. پائولو هرگز تصورش را نمیکرد که در ایران، با چنین استقبال گرمی روبرو شود. فرهنگ ایران کاملا با فرهنگ غرب متفاوت بود. هزاران خواننده ی ایرانی در کنفرانس ها و مراسم امضای کتاب پائولو کوئلیو در دو شهر تهران و شیراز شرکت کردند.
در ماه سپتامبر همان سال، رمان شیطان و دوشیزه پریم، همزمان در ایتالیا، پرتغال، برزیل و ایران منتشر شد. در همان زمان، پائولو اعلام کرد که از سال 1996، به همراه همسرش، کریستینا اویتیسیکا، موسسه ی پائولو کوئلیو را به منظور حمایت از کودکان بی سرپرست و سالمندان بی خانمان برزیلی، تاسیس کرده است.
کتاب شیطان و دوشیزه پریم در سال 2001 در بسیاری از کشورهای جهان منتشر شد و در سی کشور جهان در صدر کتاب های پر فروش قرار گرفت. در سال 2001، پائولو، جایزه ی بامبی، یکی از معتبرترین و قدیمی ترین جوایز ادبی آلمان را دریافت کرد. از نظر هیات داوران، ایمانِ پائولو به این که سرنوشت و سرانجام هر انسان، این است که سرانجام در این دنیای تاریک، به یک رزم آورِ نور تبدیل شود، پیامی بسیار عمیق و انسانی است.
در اوایل سال 2002، پائولو برای اولین بار به چین سفر کرد و شانگهای، پکن و نانجینگ را دید. در 25 جولای همان سال، پائولو به عضویت فرهنگستان ادب برزیل انتخاب شد. هدف این فرهنگستان که در ریودو ژانیرو مستقر است، حفاظت از فرهنگ و زبان برزیل است. دو روز بعد از اعلام این انتخاب، پائولو سه هزار نامهی تبریک از سوی خوانندگانش دریافت کرد و مورد توجه تمام مطبوعات کشور قرار گرفت. وقتی از خانه اش بیرون آمد، صدها نفر جلو خانهاش جمع شده بودند و او را تشویق می کردند. هر چند میلیون ها خواننده، شیفته ی پائولو هستند، اما او همواره مورد انتقاد منتقدان ادبی نیز بوده است. انتخاب او به عضویت فرهنگستان برزیل، در حقیقت نقض نظر این منتقدان بود.
در ماه سپتامبر سال 2002، پائولو به روسیه سفر کرد و به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. پنج کتاب او، همزمان در فهرست کتاب های پرفروش قرار داشت. در مدت دو هفته، بیش از دویست و پنجاه هزار نسخه از کتاب های او در روسیه به فروش رفت. مدیر کتاب فروشی ام.د.کا اعلام کرد: "ما هرگز این همه آدم را ندیده بودیم که برای امضا گرفتن از یک نویسنده، جمع شده باشند. ما قبلا مراسم امضای کتاب برای آقای بوریس یلتسین و آقای گورپاچف و حتی آقای پوتین برگزار کرده بودیم، اما با این همه استقبال مواجه نشده بود. باور نکردنی است".
در اکتبر سال 2002، پائولو جایزه ی هنر پلانتاری را از باشگاه بوداپست در فرانکفورت دریافت کرد و بیل کلینتون، پیام تبریکی برای او فرستاد. پائولو همواره از حمایت بی دریغ و گرم ناشرانش برخوردار بوده است. اما موفقیت او به کتابهایش محدود نمی شود. او در زمینه های فرهنگی و اجتماعیِ دیگر نیز موفق بوده است. کیمیاگر تا کنون توسط ده ها گروه تئاتر حرفه ای در پنج قاره ی جهان به روی صحنه رفته است و سایر آثار وی همچون ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، و شیطان و دوشیزه پریم نیز تا کنون بر صحنه ی تئاتر موفق بوده اند.
روز چهارشنبه 15 اکتبر سال 2008، پائولو کوئلیو دیپلم رکورد جهانی گینس را به عنوان نویسنده ی زنده ای که یک اثر او به بیشترین تعداد زبان ها منتشر شده است، دریافت کرد. کیمیاگر پائولو کوئلیو تا کنون به 67 زبان و در 160 کشور منتشر شده است. کوئلیو در سال 2003 نیز یک رکورد جهانی دیگر را به نام خود رقم زد، او در یک نشست، کتاب هایش را به 53 زبان برای خوانندگانش از سراسر جهان امضا کرد.
پدیده ی پائولو کوئلیو به همین جا ختم نمی شود. وی همواره مورد توجه مطبوعات است و از مصاحبه دریغ ندارد. همچنین، به طور هفتگی، ستون هایی در روزنامه های سراسر جهان می نویسد که بخشی از این ستون ها، در کتابی مکتوب گرد آمده اند.
در ماه مارس 1998، او شروع به نوشتن مقالات هفتگی در روزنامهی برزیلی اوگلوبو کرد. موفقیت این مقالات چنان بود که روزنامه های کشورهای دیگر نیز برای انتشار آنها علاقه نشان دادند. تا کنون مقالات او در نشریات کوریر دلا سرا (ایتالیا)، تا نئا (یونان)، توهورن (آلمان)، آنا (استونی)، زویرکیادلو (لهستان)، ال اونیورسو (اکوادور)، ال ناسیونال (ونزوئلا)، ال اسپکتادور (کلمبیا)، رفرما (مکزیک)، چاینا تایمز (تایوان)، و کامیاب و جشن کتاب (ایران)، منتشر شده است.
منابع:
خیلی بد نوشته شده. بیشتر شبیه گاه نامه شده تا زندگی نامه ..!
صد در صد توی زندگی شخص هی توی تاریخ جلو عقب نمیشه....!